با تو
مداد رنگی هایم روز آمدنت را نقاشی می کنم و جاده های رفتنت را خط خطی
غلط هایم را بگیر و زیر روزهای اشتباهم خط بکش بودنت مثل دریایی مرادر بر میگیرد
کدام روز می آیی وکدام چمدان مال توست
بیا که اجاق سرد دلم را فقط تو می فهمی
نمی دانم!آخرین واژه های حرفم چه خواهد بود نمی دانم آخرین برگ دفترم چه رنگی
خواهد شد
چرا که دیگر تو به دیدارم نمی آیی
ما می رویم آیا در پی ما یاد از دلها خواهد گذشت
ما می گذریم آیا غمی بر جای ما در سایه خواهد نشست
در زمانی که وفا قصد برف به تابستان است وصداقت گل نایابی است ودر
آینه ی چشمان شقایقها نیز عابر ظالم غم جاری است به چه کس باید گفت:
با تو خوشبخت ترین انسانم